کاغذهای باطله



تصور آرمانشهر از کجا آمد؟ اولین بار شاید افلاطون بود که خواست تجسمی از یک آرانشهر را ارائه کند که در آن همه انسان‌ها بدون رنج به سوی سعادت بروند و زندگی کنند. تصویری رویاگونه از زندگی در جایی که هر کس برطبق استعداد و نیازش فرصت رشد و پیشرفت داشته باشد. ولی حتی بزرگترین فیلسوف جهان هم نتوانست تصویری منصفانه از جامعه‌ای آرمانی که  قولش را داده بود ارائه دهد. در جمهور او شعرا و ادبیان جایی نداشتند و گرداندگان آن باید فیلسوفان می بودند. 

پس با این وجود اصلا می شود چیزی به اسم آرمانشهر را تصور کرد؟ همیشه خلق آرمانشهرها در نهایت به شکستی به اسم پادآرمانشهر منتهی می‌شود مکانی که در نهایت به نوعی دیکتاتوری تبدیل می‌شوند و نه آن بهشت برینی که روزگاری وعده‌اش را داده بودند. 

نویسندگان و ادبا همان کسانی که در جمهور افلاطون جایی نداشتند، در طی سال‌ها تصویر هولناکی از چنین آرمانشهرهایی را ارائه داده‌اند. جورج اورول در 1984،مارگارت اتووود در سرگذشت ندیمه و اثری که به تازگی از نویسنده ایرانی خانم ضحی کاظمی خواندم به نام «آدم‌نما» - که عجیب با روز و روزگار این روزهای ما همخوانی دارد - آرمانشهرهایی که دیگر آرمانشهر نیستند. پادآرمانشهرهایی هستند که تحت کنترل و دیکتاتوری عده ای با قوانینی خشک و خودخواهانه اولین چیزی که از مردم سلب می‌کنند حق انتخاب، آزادی و حق زندگی است.

تا وقتی که انسان بر سر قدرت است با هر نام و نشانی و با هر دیدگاه و اندیشه‌ای، هر مسلک و مستمسکی، آرمانشهری در کار نیست. آشوبی به نام پادآرمانشهر است که دیر یا زود محکوم به سقوط است. 

سلام دوستای عزیزم 

چندنفر پیام داده بون و سوالاتی کرده بودند که دیدم بهتره کلی اینجا جواب بدم. شاید سوال بقیه دوستان هم باشه.

1. دوستانی که سراغ رمان خانه ای روی ابرها رو گرفته بودند. این رمان در مرحله چاپ هست. یعنی هنوز از زیر چاپ بیرون نیامده. هر وقت که به امید خدا چاپ و پخش شد حتما به اطلاع دوستان عزیزم می رسونم.

2. رمان علی و عارفه که یکی دو نفر پرسیده بودند این رمان توی کانال تلگرامم داره دوباره گذاشته می شه. آدرس کانال رو هم آخر همین پست براتون می ذارم به صورت لینک که بتونین وارد بشید.

3. کاغذهای باطله عن.وان وبلاگ منه که حالا شده عنوان کانالم. اسم رمان نیست. وارد کانال که بشید می تونید رمان هایی که می ذارم رو بخونید.

4. این قسمت هایی که به عنوان ماکان و مهتاب توی وبلاگ نوشتم در واقع چندتا پست هست خارج از رمان که برای دوستان خواننده نوشتم. و ادامه ای نداره. لااقل الان نداره. شاید بعدها چندتا پست دیگه اشانتیون اضافه شد. 

آدرس کانال شخصی خودم:

https://t.me/KaghazhayBateleh

یا می تونید این آی دی رو سرچ کنین:

@KaghazhayBateleh



سلام به دوستای عزیزم

بعد از مدت ها اومدم اینجا رو باز کردم. پیامای دوستان رو خوندم و لطف زیاد عده ای رو. 

واقعیتش اولش نمی خواستم چیزی بگم. ولی دیدم جهت روشن شدن اذهان و اینکه بعدها نمونه مشکلی که برای این دوستمون پیش اومده برای بقیه پیش نیاد بهتره یک توضیح مختصری بدم.

یکی از دوستان لطف کردن به برای من پیام گذاشتن که بنده و شارلاتان هستم که رمانم رو به یه اسم دیگه چاپ کردم و پولی که گرفتم حرومم باشه!!

اول اینکه من یادم نمی اد هیچ جا گفته باشم رمان جدیدی قرار هست چاپ کنم. اتفاقا دوستان بودن که مدام از من می پرسیدن رمان هات خیلی خوبن و ارزش چاپ دارن و چرا چاپ نمی کنی. من اصلا بخاطر همین تشویق ها بود که رفتم دنبال چاپ.
 
دوم. اگر بحث مالیش هم باشه کل پولی که ناشر بابت چاپ این کتابا به من می ده یک حق  التالیف هست که  حدودا اندازه قیمت 10 جلد از فروش کتابا میشه. کسی با کتاب چاپ کردن میلیونر نمی شه دوست عزیز. 

اونجا که گفتم دوست داران ماکان و مهتاب منتظر خبرای خوب باشن منظورم چاپ شدن داستان بود. اگر سو برداشت شده من مقصر نیستم.

سوم. این ت ناشر هست که اگر رمانی قبلا توی نت بوده عنوانش رو عوض می کنن نه تنها به دلیل اینکه جدید جلوه کنه بخاطر اینکه عناوینی که تو نت انتخاب می شه با کتاب های چاپی یه خورده فرق داره. 

چهارم. من تنها نویسنده ای نیستم که کتاب های نتی خودش رو چاپ کرده. چندین نفر رو می تونم اسم ببرم که از نویسنده های 98 بودن و دقیقا با تغییر عنوان و اسم افراد کتاباش رو چاپ کردن و همچنان هم به این کار ادامه می دن. فکر نکنم کسی هم به عنوان و شارلاتان خطابشون کرده باشه. 

پنجم. واقعا یادم نمی اد جز معدود افرادی زمانی که داستان هام رو رایگان روی سایت در اختیار بقیه می گذاشتم بابت این کار حرفی زده باشن و تشکر کرده باشن!!!

ششم. دوست عزیز و دوستان دیگه که رمان های منو رو خوندن. تمام رمان هایی که اینجا گذاشتم ممکنه چاپ بشن. با تغییرات مختصر و شاید هم کلی. پیتزا که خیلی تغییر خواهد کرد. پرند داستان اصلی تغییر نکرده ولی حدود 100 صفحه بهش اضافه شده. علی و عارفه تغییرات چندانی نکرده. هنوز هیچ کدوم از اینایی که اسم بردم در مرحله چاپ نیست ولی امکانش هست روزی چاپ بشن. پس قبل از خرید مطمئن بشید که کتاب رو نخوندید!!!!!!!

هفتم. در حال حاضر سه رمان در حال نوشتن دارم که هنوز تا رسیدن به مرحله نهایی راه زیادی دارن. اگر این سه رمان به مرحله چاپ برسن که دقیقا نمی دونم کی خواهد بود چون شدیدا درگیر پایان نامه ام هستم، رمان های جدیدی هستن که توی نت منتشر نشدن.

در انتها از تمام دوستانی که با صبرشون من رو همیشه همراهی کردن. سپاسگذاری ویژه دارم. به امید روزی که دنیا قشنگ تر از اونی باشه که الان هست!!!


سلام به همگی

بالاخره نمایشگاه کتاب رسید. با لطف خدا و همکاری انتشارات شقابق دومین کتاب من هم بالاخره چاپ شد. بعد از رمان تپش مع رمان دو جلدی بگذار عاشقانه بگویم هم توسط نشر شقایق منتشر شد. تصویر جلد هر دو رمان رو هم براتون گذاشتم:


                                


انتشارات محبت کردن منو دعوت کردن. دو روز رو مشخص کردن که من تو غرفه حضور داشته باشم.


ساعات حضور من در غرفه نمایشگاه کتاب 95:

پنجشنبه 2/16 از ساعت 2 تا 5 عصر

جمعه 2/17 از ساعت 4 تا 8 عصر


خوشحال میشم دوستان رو ملاقات کنم. بازم از اینکه هستین و همچنان به من محبت دارین ممنونم. مطمئنا حضور شما باعث شده که من در جایگاهی باشم که امروز هستم. تقدیم به همه شما

پ.ن: دوستانی که آدرس اینستامو خواسته بودن bahareh.sharifii رو سرچ کنن.

اینم لینکش تو اینستا: https://www.instagram.com/bahareh.sharifii/


سلام دوستان عزیز

نمی دونم تا کی قراره این مسئله ادامه داشته باشه. کی قرار هست ما بفهمیم که فضای مجازی شخصی هر کس مال خودش هست.

دوستانی که وبلاگ یا سایت درباره رمان دارن خواهش می کنم بدون اجاره رمان های دیگران رو کپی نکنید. فکر نمی کنم کار سختی باشه از نویسنده اجازه بگیرید.

رمان های مال منه دوست دارم از منبع خودم منتشر بشن. حالا اسمش رو هر چی که می خواید بزارید من دوست ندارم جای دیگه کارای منو کپی کنه!! 

اگر بخوام کانال بزنم خودم می تونم. اگه بخوام کارامو پی دی اف کنم می تونم. 

دوستان سایت رمانکده از این به بعد رمان های بنده رو کپی نکنید!!!!!

دیگه از این رک تر نمی تونم بگم!!


سینا دادخواه/ نشر چشمه

خواندنش را دوست داشتم. گرچه جاهایی هم اذیتم کرد ولی در کل دوستش داشتم. داستان از زبان چهار شخصیت متفاوت است که انگار هر کدام داستان خودشان را دارند ولی در نهایت داستان همه این شخصیت ها در هم می پیچید و شکل منسجم می گیرد.  این کتاب می تواند یک روز بی کاری تان را پر کند و از خواندنش لذت ببرید. از این نویسنده کتاب دیگری هم خوانده ام که بعدا خواهم گفت. 

سلام به همه من خودم از کار خودم سورپرایز شدم. 
هنوز باورم نمی شه. کیا ارشد داشتن؟ چه سوالی بگو کسی که ارشد داشته اینجاها میاد واسه چی؟ مشغول درس و کارش بوده دیگه!
ولی اگه یکی مثل من پیدا شد که ارشد داشته و از این طرفا رد شد بگه چه کرده!

حالا من!
در راستای بیاید شادی هایمان را قسمت کنیم. من اومدم بگم که ارشد قبول شدم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

زبانشانسی همگانی روزانه یکی از دانشگاه های استان های همجواراسم شهر بماند سکرت

شما چه کردین؟

سلام
نه که بی معرفت باشیم ولی خدا می دونه که حسابی مشغول بودم. تا بیست شهریور همچنان سرم شلوغه. به قدری که توی تابستونی اندازه یک صفحه هم داستان نتونستم بنویسم.
تابستون امسال مشغول یک فعالیت گروهی با چندتا از دوستان بودم. یعنی هر روز باید دور هم جمع می شدیم. اینقدر درگیر کارام بودم که تابستون تمام شد دخترم و یه پارک نبردم.
امیدوارم به زودی دوباره اینجا رونق پیدا کنه. ممنون از همه کسایی که این مدت سر می زدن.

دوست داران ماکان منتظر خبرای خوب باشید!!!!

گرچه دوست داشتم جایی این خبر رو اعلام کنم که تعداد بیشتری از خواننده هام هم بدونن و بفهمن. ولی فعلا همین راه در دسترس بود.

نسخه الکترونیک کتاب دختران مطرود که با ترجمه من دو ماه پیش توسط نشر سنگ منتشر شد، الان در اپلیکیشن طاقچه در دسترس هست و امروز 50 درصد هم تخفیف خورده. 

کتاب در ژانر تریلر هست. تریلر یعنی هیجان.


داستان دو خط داستانی مجزا داره که کم کم به هم ربط پیدا می کنند. محور داستان یک مدرسه متروکه شبانه روزی هست که  بین جنگل های ورمونت قرار داره و مردم محل معتقدند توسط ارواح تسخیر شده و معمای دو قتل که به این مدرسه متروکه ارتباط پیدا می کنه

لینک نسخه الکترونیکی رو توی سایت طاقچه می تونین اینجا ببینین:  دختران مطرود

لینک خرید کتاب از خود نشر سنگ با تخفیف ویژه رو از اینجا ببینین:   نشر سنگ




تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

shaparakpet برکه ی نیلو کلاس ششمی ها دکوراسيون داخلي شرکت گامان تزئين صندوقخونه Mediatoday عصر ایست اولین وبگاه عصر اطلاعات پزشکي زندگي روي خط تعادل بیماری های روحی و روانی